معنی کار سطحی
فارسی به عربی
عربی به فارسی
لغت نامه دهخدا
فرهنگ فارسی هوشیار
ظاهری وخارجی و بیرونی
فرهنگ واژههای فارسی سره
رویه نگر
مترادف و متضاد زبان فارسی
سرسری، غیرعمیق،
(متضاد) عمقی، عمیق، بیرونی، خارجی، ظاهری، ظاهرگرا، ظاهربین، قشری، مربوط به سطح،
(متضاد) حجمی، رویی، رویهای، کممایه، کمعمق، اندک، ناچیز
فارسی به ایتالیایی
superficiale
معادل ابجد
308